رابطه حرفای مامانم با حالات روحی-روانی من :
وقتی تصمیم میگیری کم غذا بخوری و رژیم بگیری : باز چی شده ؟؟؟ باهاش دعوات شده ؟؟؟ آخه این کیه که ارزششو داره که واسش اینجوری میکنی ؟؟؟
وقتی زیاد غذا میخوری : هاااان ؟؟؟ چیههه ؟؟؟ خوشحالیییی ؟؟؟ آشتی کردین ، هااان ؟؟؟ حالا این کیه که به خاطرش اینجوری خوشحالی ، غذا میخوری ؟؟؟
وقتی به اندازه غذا میخوری : بهت گفته هیکلت خوبه ، رژیم اینا نمیخواد که اینجوری غذا میخوری ؟؟؟ حالا این کیه که اینقدر نظرش واسه تو مهمه ؟
وقتی عصبی هستی : باز اون گند زده به اعصابت اومدی اینجا سر ما خالی میکنی ؟؟؟
وقتی حالت خوبه : خدا کنه همیشه باهات خوب باشه که حداقل ما یه خنده رو صورت نحس تو ببینیم ...
یعنی من نمیدونم این کیه ؟؟؟ خرزو خانه ؟؟؟ خو این لامصبو چرا ما نمیبینیم ؟؟؟ اصن چند وقته دچار توهم شدیم فکر میکنیم یکی همش صدامون میکنه کیهههه ؟؟؟ کیییهههه ؟؟؟
Hany
چهارشنبه 12 تیر 1392 ساعت 12:41
خخخخخخخخخخخخ....
خرزوخانه لابد!
خوب دیوونه ای دیگه
پس دستت به من نمیرسه
مگه تیزهوشان قبول شی که ...فک نمیکنم
نمى خوام قبول شم...
دلم میخواد حرف بزنم
واستا من دوباذه تو رو ببینم...
خوی معلوم نیس چی کار میکین که مامانت این جوری میکنه
تو دیگه حرف نزن خواهش مى کنم!